اهل دل را از سراپردهٔ جان باید جست


عاشقان را ز خرابات مغان باید جست

دل به دست غم آن جان جهان باید داد


وانگهی شادی از آن جام جهان باید جست

اگر از باد صبا خاک درش می جوئی


همچو غنچه به هوا جامه دران باید جست

دم به دم خون دل از دیده روان باید ساخت


اصل دیده در آن آب روان باید جست

در کنار اشک جگر گوشهٔ ما باید دید


مردم دیدهٔ ما را به میان باید جست

ساقیا ساغر و پیمانهٔ می سوی من آر


که از آن هر دو مراد دل و جان باید جست

در خرابات اگر گوشه بیابی سید


خونش از غمزهٔ غماز فلان باید جست